در چهل و اندی سال گذشته نه تنها رژیم در مساله آبادانی اقتصادی کشور ناموفق بوده، بلکه نقش ویرانگریري ، را به نحو احسن انجام داده و یکی از مخرب ترین حکومت های تمدن ایرانی در همه عرصه های زندگی کشور به حساب میاید. در این مدت چهار دهه گذشته برمبنای حکومت تئوکراسی حاکم نسلی پرورش یافته است که واقعیت انکارناپذیر حکومت های خشن دینی را نه به چشم، بلکه برپوست تن خود دیده، برهمین مبنا بسیار خشن شده است. خشونت باشندگان کشور قابل درک است. آنچه که در جامعه مدنی ما میگذرد، دقیقا همان چیزی است که در قرون وسطی گذشته و اینک در صده بیستم مساله فوق در حالی در فرایند تکرار است که آگاهی و دانش توده ها،هزاران سال از ان فاصله دارد و عواقب ان موجب سرزنش ملی گردیده است.
ما ایرانیان در بازه ای به سرزنش ملی گرفتار شده ایم که در کشورهای منطقه مانند عربستان پروژه های تخیلی به مرحله اجراء درمی آید. امارات از یک بیابان خشک به رویا تبدیل میشود و ترکیه مرکز توریستی جهان می گردد و امریکا جمیزوب به کیهان میفرستد.همزمان با این مساله جهان دستخوش چونان تغییراتی میگردد، که رسیدن به آن برای ایران غیرقابل تصورشده است. آیا باید سر در خاشاک کرد، بی تفاوت به تغییرات و پیشرفت های تمدن بشری نشست، تا سوشیانسی از راه برسد؟
طبیعتا ایرانی با آن پیشینه کهن نمیتواند بی تفاوت بماند، انقلاب اخیر نیز تاکیدی بر این گفته است. جامعه بی تاب است، در جستجوی راهی برای برون رفت جهت رسیدن به آرمان های انسانی خود.
خشونت رژیم مرزها را درنوردیده، توقف در افق حوادث غیر ممکن شده است. جمهوری اسلامی هیچ رویکردی دربرونرفت از وضعیت فعلی ندارد. موقعیت رژیِم چنان است که اگر نکشی، کشته خواهی شد. اصل موجودیت حکومت به راز بقاء تبدیل شده و مطابق این اصل اگر نخوری، خورده خواهی شد.
برپایه اصل راز بقاء مردم ایران برای زیستن و نابود نشدن، واکنشی قابل درک نشان میدهند، باهمه خشونت های رژیم، زندان و شکنجه و اعدام ها خشم خود را به عیان گذاشته اند.
زیرگرفتن آخوند که بمثابه ابزار حکمرانی رژیم در کشور درک میشود، در بازه کنونی تنها واکنش نرم جامعه استنباط میگردد. در شرایط حال جامعه چنین میپندارد که اگر آخوند و یا پاسداری کشته شود، یک شر از میان شرها کاسته شده که موجبات شادمانی میلیونها ایرانیست، و جای تاسف دارد، چرا که مرگ یک هم نوع از قدیم الایام سبب درد و انده بوده است.
بعد از اعتراضات گسترده اخیرو انقلاب زن زندگی آزادی که هنوز نیز در اشکال گوناگون تداوم یافته است،موجب انگیزه بقاء رژیم هرچه بیشتر گشته،خشونت به امری روزمره تبدیل شده است. در حال حاضر جاجای کشور شاهد خشونت عوامل رژیم میباشد. از درون مترو گرفته تا خیابان و سر کوچه، جامعه در زد وخورد است. این پدیده رایچ شده توسط رژیم عواقبی را درپی دارد که در پسا رژیم سبب نگرانی خواهد بود.
معمول است که پس از پیروزی بر رژیم های دیکتاتوری، نیروهای تازه بقدرت رسیده ارفاق هایی جهت حل شدن طرفداران رژیم سابق در امور روزمره کشوری درنظر میگیرند. اما همزمان با این، نباید فراموش کرد که خشونت های اعمال شده درسال 57 نسبت به آنچه که اینک میگذرد قابل قیاس نیست. باید چاره ای در این بازه جست.
بربستر رهکرد بر موضوع فوق بسیاری از جریانهای مخالف راه های برونرفتی را پیشنهاد کرده اند که به بررسی آن میپردازیم.
در این میان، طیف طرفداران سلطنت موافق دخالت دادن نیروهای انتظامی در ساختار آینده میباشد. این دسته از موافقین براندازی بطور واضع سخن نمی گویند با الفاظی های زیبا از کنار برخی موارد میگذرند. در اندیشه فوق مساله ای مطرح میشود که باید در نظر داشت. جامعه افرادی را که دست به شکنجه و تعرض زندانیان زده اند، یا حکم اعدام معترضان را داده اند، بعید است که ببخشد. جهت فرونشاندن خشم مردم کدام رهکرد مورد توجه است تا مانع انتقام از این روزهای خشونت گردد؟ تصویب نورماتیوها و مقررات آیا موجب مهار خشم وعصبانیت می شود؟. در آن صورت اگر فروشگاه سرکوچه از فروش کالا به عامل دیروزی رژیم سرباز زد آیا شاکی بسان امروز باید به ارگانها شکایت کند، ارگان مربوطه نیز فروشگاه فوق را توبیخ، جریمه و یا پلمپ خواهد کرد، یعنی همان خواهد شد که در حال حاضر شده است؟ بنابراین، رهکرد فوق پاسخی است یکطرفه و ممکن است برای مردمی که مورد آزار و اذیت عوامل رژیم قرار گرفته اند، خوشآیند نباشد. در را برهمان پاشنه سابق بچرخاند، برعکس سبب یاس و نامیدی مردم بیشتر گردد، کشور آرام نگیرد.
گروه های دیگر، رویکرد محاکمه عناصر جنایت را پیشنهاد می کنند. این پیشنهاد میتواند یکی از عوامل اصلی فروکش کردن خشم جامعه و بخشودگی عناصر ریز درون حکومتی گردد. برای مثال کسانی که امروز به عناوینی در مترو و خیابان ها مزاحم زنان ” بی حجاب” که بهتر است “رها شده از بند” بنامیم، میگردند، را میتوان به دو گروه مجزا نمود، یا بشدت معتقد وپایبند به رژیم از دید مذهبی هستند یا جیره خوارند که آن نیز از روی ضرورت فقر حاکم در جامعه است، چنین افرادی را مطابق روال، جامعه خواهد بخشید. از طرفی نیز این دسته از افراد خود به خود در فردای پیروز شرمنده و شرمسارخواهند بود، پس نیازی به تنبیه و اذیت نیست.
اینکه کدام رویکرد غالب گردد، در این بازه از زمان هیچ مهم نیست، مهم نجات ایران از گزمگانی است، که تداوم رژیم آنها میتواند صحرای خشکی بنام ایران بر جغرافیای زمین برجای گذارد.
نگارنده:حسن حمزه زاده حیقی
به زودي تمام آخوندهارو بايد از كون دار بزنيم
میدونی مشکل ایران چیه خائن های حرومزاددده ای مثل تو که سگ غربیا شدین
بله حق با شماست