بار دیگر فاجعهای غمبار قلب ایران را لرزاند؛ انفجاری مهیب در بندرعباس جانهای بیگناهی را گرفت و هزاران خانواده را داغدار کرد. اما این بار، مردم دیگر حاضر نیستند که روایتهای تکراری و بیروح مقامات رسمی را باور کنند.
سالهاست که مدیریت نظامی–امنیتی کشور، به ویژه در زیرساختهای حیاتی مانند بنادر و تاسیسات استراتژیک، به دست کسانی سپرده شده که تخصصشان در حفظ امنیت مردم نیست، بلکه در کنترل و سرکوب صدای اعتراضهاست. سپاه پاسداران، نهادی که میلیاردها دلار سرمایه ملی را در پروژههای پرابهام صرف کرده، حالا باید پاسخ دهد که چرا امنیت بندر اصلی کشور تا این حد شکننده شده است.
فاجعهی بندرعباس، بیش از هر زمان دیگری، ناکارآمدی و فساد ریشهدوانده در ساختار حاکمیت را برملا کرد؛ جایی که منافع شخصی، رانتهای اقتصادی و بیتوجهی به استانداردهای ایمنی، جان مردم را بیارزشتر از هر زمان دیگری جلوه داده است.
در رأس این هرم پوسیده، رهبری نظام قرار دارد؛ کسی که با سیاستهای تمرکزگرا و اولویت دادن به بقای قدرت بر رفاه ملت، زمینهی این بیثباتیهای خطرناک را فراهم کرده است. وقتی منابع کشور به جای صرف شدن در ایمنسازی و توسعه زیرساختهای حیاتی، خرج گسترش نفوذ منطقهای یا سرکوب داخلی میشود، نتیجهای جز ویرانی بندرعباس و بندرهای دیگر نخواهد داشت.
فاجعه بندرعباس یک هشدار است، اما نه فقط برای مردم ایران؛ برای جهانیان که باید بدانند بیثباتی و بیمسئولیتی این رژیم تا کجا میتواند بحرانزا باشد.
دیگر زمان سکوت و ترس گذشته است؛ انفجارهای امروز نتیجهی مدیریت دیروز است.
مردم سزاوار زندگی در امنیت و عزتاند، نه قربانی شدن در سایهی فساد و خودکامگی.
من، حسن حمزهراده، این مقاله را برای آگاهی مردم ایران و جهان منتشر میکنم.
باشد که سکوت نشکند، بلکه فریاد شود؛ باشد که حقیقت خاموش نماند.
بندرعباس امروز، فریاد یک ملت است.